كارم از تابش ‍ خورشيد بر تمام موجودات بهتر و نافع تر بوده است

تشخيص مصلحت


– اين فرزند على ، مرد ميدان هاى نبرد و جهاد است ؟!
– آرى ، فرزند همان على است كه هرگز از پاى نمى نشست .
– پس چطور شد كه زير بار بيعت با سردار كفر، معاويه پسر ابوسفيان رفت .
– من هم نمى دانم ، آخر چگونه رهبرى حكومت اسلام را به معاويه سپرد، چنين كارى از او خيلى بعيد بود!.
– با شنيدن حرفهاى آن دو نفر بغض راه گلويم را بست ، چطور مى توانستند امام را اين چنين ملامت و سرزنش و حتى تحقير كنند.
پيش امام رفتم و گفتم كه حرفى بزند، كارى بكند و او آهى كشيد و فرمود: مردم را در محلى جمع كن ، مى خواهم مسائلى را برايشان روشن كنم .
فورا حركت كردم ، درنگ جايز نبود. سه نفر از دوستانم را نيز ماءمور اين كار كردم . به آنها ماموريت دادم كه هر كدام در حد توان به افراد اطلاع دهند تا در محل مورد نظر جمع شوند. پير و جوان ، خرد و كلان ، مرد و زن ، همه آمده بودند. رفته رفته بر تعداد جمعيت افزوده مى شد. ازدحام زيادى شده بود. از هر قشرى آمده بودند تا صحبت هاى امام مظلوم را بشنوند.
امام (عليه السلام ) بر بلندى ايستاد و پس از حمد خدا فرمود:
واى بر شما، اى مردم شما جريان حضرت خضر و موسى (عليهما السلام ) را مى دانيد. موسى از كارهاى خضر تعجب و به آن اعتراض مى كرد، چون حكمت آن را نمى دانست . اين كار شما عينا مثل همان كار موسى است با خضر. مگر به فرموده پيامبر، من يكى از بهترين جوانان بهشت نيستم ؟
… همه شما مرا به خوبى مى شناسيد و مى دانيد معاويه در كارى كه مخصوص من بود و من سزاوارش بودم با من ستيز كرد و چون ياورى نيافتم دست از آن شستم و با شرايطى با او صلح كردم .
بيعت من با او براى مصلحتى بود كه شما از آن بى اطلاعيد حفظ خون عده قليلى از مسلمانان خالص را بر خونريزى و نسل كشى مسلمانان مقدم دانستم . اما اى كسانى كه اعتراض و ملامت مى كنيد، شما مردمى هستيد كه به عهد و پيمان خود پايبند نيستيد، زبانتان با من است و دلهايتان با دشمن ، دل به وعده هاى معاويه خوش كرده ايد، در حالى كه او به وعده ها و تعهداتش عمل نخواهد كرد. با اين همه كارى كه من كرده ام از تابش ‍ خورشيد بر تمام موجودات بهتر و نافع تر بوده است (1)

دانش چو بر آن نيافت تفسير
كرديد از آن به صلح تعبير
آنكس كه شروط صلح داند
اين صلح مرا نه صلح خواند
هر چند كه صلح نام دارد
معناى دو صد قيام دارد
زان صلح موقتى كه بستم
اركان نفاق را شكستم …


1- منتهى الآمال ، ج 1، ص 431، 432.
کتاب
حيات پاكان جلد ۲

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *